حرف تازه
فعل روزهای خوب
همه ماضی بعید شده
تو از مستقبل
حرف تازه ای نداری
به خشکی کویر من بباری؟
+ نوشته شده در بیست و یکم اسفند ۱۳۸۵ ساعت 7:43 توسط نسرین
|
فعل روزهای خوب
همه ماضی بعید شده
تو از مستقبل
حرف تازه ای نداری
به خشکی کویر من بباری؟
خورشید که چراغ سبز نشان می دهد
ـ به دنیا ـ برای آغاز حرکت
چپ ترین دنده را
انتخاب می کنی و
با سرعت
روی اعصاب من می رانی .
خوبیست ٬ که تو داری.
عجیب نیست
که دل نا آرام ما
که نه خام ناز چشمهای کسی می شد
نه رام نیاز دستهای کسی
به سادگی کلام سلام
به نام تو شد
و لحظه لحظه ی تمام شعر های من
لبریز از تمام تو
پ ن : تکراریه . اما ...